پای بر نیلوفر....
اهل گیلانم
خانهام ویرانی است
چشم بیدار خانه ما رو به دریا باز است
و صدای پر مرغان دریایی میاید از دور
و دلم وای که چه بیتابست امروز
روی دریاچه نیلوفر آبی پا میگزارم
هر روز
تا صدای شعشعه موج ها را بشنوم در روز
کاش میشد پشت این دریاچه شهری بود
تا به هوای چیدن چند شاخه نیلوفر
پا به روی تپش ثانیه ها بگزارم
بدوم در پی باد
برهم:وز غم دوری شقایقها
دل بیتابم را
به هوای دیدن کودک ده ساله شهر
به سپهری ها بسپارم
واز آن چلچله ها چند شاخه نیلوفر برچینم